ماهان و اسباب بازیهاش
سلام دوست داشتنی ترین پسر دنیا یه روز زمستونی که با هم رفته بودیم پیاده روی (البته شما دیگه از راه رفتن خسته میشی و سوار بر کالسکه کیف میکنی) وقتی بر گشتیم که سوار ماشین بشیم و بریم خونه شما دویدی تو میدون و شروع کردی دنبال کلاغ ها کردن و بهشون سلام میکردی اونها هم که میپریدن میرفتن میگفتی: نرو میخوام باهات حرف بزنم (قربونت برم) . بعد از کلاغ ها که نا امید شدی رفتی سراغ گربه ها و مامانی هم به دنبال تو . میگفتی گوبه (گربه) جونم گذا (غذا) میخوری؟ گشمته(گشنته)؟ بخور بخور. &nbs...
نویسنده :
مامان منیره
13:46