نوروز سال 1391 و سفر به شمال
سلام ماهک مامان.
نوروز سال 91 ما به اتفاق مامان جون، دایی مجید، خاله فاطمه، خاله ستاره و دایی علی شما سفری داشتیم به شمال جاده آبپری که بسیار هم زیبا بود. لحظه سال تحویل که ساعت 8:30 صبح بود ما تازه رسیده بودیم رویان، همه زدن بغل و همه همدیگرو بوسیدن و سال نو رو به هم تبریک گفتن. امسال برعکس پارسال هوا خیلی خوب بود و ما همش بیرون بودین البته شما و طاها عشق همه همش توی حیاط ویلا در حال بازی کردن بودین. اینم روز اول که رسیدیم عصری رفتیم لب دریا که تا توی ماشین نشستیم شما خوابیدین و من و بابایی هم فقط 5 دقیقه پیاده شدیم عکس انداختیم و سریع برگشتیم تو ماشین، البته ناقلا وقتی میخواستیم برگردیم ویلا شما وروجک مامان بیدار شدی.
راستی همه رفتن قایق سواری ولی ما سه تا نرفتیم.
اینم آقایون جمع (البته منهای عمو عزیز و بابایی) که همش در حال فیکور بودن برای عکس انداختن.
اینم جیگر مامان که ساعت 10 شب همه از خستگی بیهوش شده بودن ولی فسقل داشت هنوز شیطونی میکرد.
روز دوم برای ناهار رفتیم جنگل(ببخشید اسم جنگلو یادم نمیاد) که اونجا اسب کرایه میدادن و شما هم چون خیلی اسب دوست داری تمام مدت دنبال اسبها بودی و تا میدیدیشون میگفتی ابسه.
اینجا منو دایی علی داشتیم هواستو پرت میکردیم تا دوربینو نگاه کنی و یک عکس قشنگ از آب در بیاد.
روز سوم رفتیم لب دریا ناهار خوردیم و شما کلی اسب سواری کردی. البیته با مامانی
اینجا هم از بس بازی کردی گرسنه شده بودی مهلت نمیدادی بابایی ساندویجتو باز کنه تا بتونی بخوری.
اونجا دایی مجید و دایی ایمان رفتن که جت اسکی سوار بشن و این هم قبل از سواری.
وقتی سوار شدن و بنا به اسرار دایی مجید، دایی ایمان میشینه پشت فرمون و پس از اندکی دور شدن از ساحل چپه میشن تو آب. عزیزم اول خیلی ترسیدیم که خدایی نکرده غرق نشن که شکر خدا نشد، ولی بعدش کلی خندیدیم و اون بیچاره ها تا ویلا از سرما یخ بستن. اینم عکس بعد از سقوط در آب.
اون شب شما چون خیلی خسته بودی زود خوابت برد و وقتی شما میخوابی حکومت نظامی اعلام میشه تا شما از خواب بیدار نشی همه رفتن تو حیاط آیش درست کردن و دور آتیش دایی ایمان گیتار زد و بقیه هم آواز خوندن و بعد از 2 ساعت اومدن تو خوابیدن چون صبح قرار بود راه بیفیم. فردا صبح هوا بارونی شد دیگه رفتیم آبشار آبپری و بعد به سمت تهران راه افتادیم و برای ناهار رفتیم نارنجستان بعد از آمل و بارون خیلی شدید بود، شما جیگر مامان که خیلی پیتزا دوست داری حسابی مامانو خجالت دادی و خوشحال کردی با غذا خوردنت.
اینم از سفر عید شما به شمال عزیز دلم.
این دوتا عکسم تو باغ های گیلاس کرج وقتی از عید دیدنی داشتیم برمیگشتیم گرفتیم.
اینم عکسهای 13بدر 1391 که بازم خونه خاله ستاره بودیم و بهشون زحمت دادیم.
اینم مسابقه زبون درازی شما و خاله ستاره.
سال خوبی داشته باشی جیگر.