ماه منیر ما ماهانماه منیر ما ماهان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

ماه منیر من ماهان

فروردین و اردیبهشت 1391

1391/11/11 14:57
نویسنده : مامان منیره
300 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر طلا مامان

توی بهار این فصل قشنگ مامانی اصلا دوست نداره خونه بمونه و حسابی به شما خوش میگذره، چون هرروز پارک میریم. شما برای اولین بار که سوار الاکلنگ که شدی، اولش ترسیدی و تکون نمیخوردیاسترس.

الاکنگ سواری ماهان

وقتی هوا گرم میشه شما هرروز حمام میری و حسابی آب بازی میکنی. عشق مامان حمامو خیلی دوست داره و خدا نکنه کسی حمام بره و ماهانو نبرهتعجب تمام مدت پشت در حمام وایمیسته و گریه کنانگریه به در حمام میزنه تااون شخص از حمام بیاد بیرون بعدم قهر قهرمیکنه.

ماهان حمام میرود

اواخر فروردین ماه بود که دو روز رفتیم خونه خاله فاطمه من و شما موندیم . عمو عزیزت که خیلی شمارو دوست دارهقلب به خاطر اینکه با شما بازی کنه زود از سرکار اومد خونه و به همراه خاله ستاره و خاله فاطمه رفتیم پارک جوانمردان ایران و اونجا کلی مجسمه اسب بود که شما دیگه از اسبها پایین نمی اومدی.

عمو عزیز و خاله ستاره

اینجا هم حیاط مامان جونته که بهار یه عالمه گلهای زنبق داره.

یه روز جمعه که همگی خونه مامان جون دور هم بودیم دیدم دیگه از شیطنت شما و طاها جون خبری نیستسوال. منم بیصدا ساکتاومدم دیدم طاها عسل عمه داره برای شما کتاب (البته مجله تبلیغاتی برای عروسی) میخونهیول و شما هم با دقت داری گوش میکنی.

ماهان و طاها

عزیز دلم ما توی فروردین و اردیبهشت کلی تولد میریمهوراو کلی هم کادو میدیماوه. 16 فروردین تولد خاله فاطمه، 1اردیبهشت عمو عزیز، 5اردیبهشت باباجون، 11اردیبهشت مامان منیره و مامان جون و 15 اردیبهشت دایی ایمان. هر روز خاطرات خودشو داره ولی نمیتونم برات بنویسم چون الان بهمن ماهه که من دارم خاطرات خوب گذشترو مینویسم و الان مجالی برای نوشتن نیست. ولی بدون هرروزش کلی بهمون خوش گذشته.ماچبای بای

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سارا
12 بهمن 91 10:03
یعنی من تو رو ببینم لهت کردم ماهان که نشستی کتاب می خونی