ماه منیر ما ماهانماه منیر ما ماهان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

ماه منیر من ماهان

واقعه ای تلخ

1391/11/14 1:37
نویسنده : مامان منیره
354 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

دوست ندارم برات خاطرات تلخ رو بنویسم ولی این حادثه رو خودت فراموش نکردینگران.

فردای روزی که از سفر شمال٢٠٠٠ اومدیم. مامانی روزه بود و از صبح با همدیگه رفتیم حمام، وسایل سفرمو جمع کردیم و کلی کار کردیم. ١٠ دقیقه به اذان بود مامانی اومدم چایی دم کنم و برای خودم یه ته لیوان آب جوش ریختم و گذاشتم روی ماشین به دیوار چسبوندم و پشتمو کردم به گاز کتری آب پر کنم. یهو صدا فریاد و گریه شمارو شنیدم و دیدم دور خونه داری میدویی و گریه میکنی یه لحظه برگشتم دیدم لیوان آب جوش لبه ماشین برگشته فهمیدم ریختی رو خودت، بلندت کردم گذاشتمت تو حموم و آب سردو باز کردم روت تا بلوزتو در آوردم دیدم پوست تنت لول شده دیگه هیچی نفهمیدم .بابایی رفته بود سوپر سر کوچه خرید کنه من فقط مانتو پوشیدم با شلوار تو خونه و دمپایی روفرشی شمارو بغل کردم سوییچ ماشین و برداشتم رفتم تو کوچه که دیدم بابایی داره میاد اون بیچاره هم شوکه تعجبشده بود که چی شده گفتم ماشین روشن کن برات میگم الهی بمیرم که چقدر گریه کردی تا رسیدیم به بیمارستان سوانح سوختگی ونک اونجا وقتی تورو دیدن گفتن خدارو شکر گوشتش نسوخته و شستشو دادن و پانسمان کردن و برات شیاف گذاشتن که دردتو آروم کنه و گفتن هر یه روز در میون حمامش کنین و بیارین برای پانسمانگریه.(الهی بمیرم برات که من اصلا فکر نمیکردم قدت اینقدر بلند شده که دستت تا ته ماشین میرسه) تا آخر عمرم خودمو نمیبخشمخجالت. وقتی تو ماشین نشستیم شما از  بس گریه کرده بودی خوابت برد.

فردای اون روز مامان جونت هی زنگ زد گفت ماهان بیار من ببینم دلم براش تنگ شده گفتم تب داره ولی تا عصری ول نکرد و هی زنگ زد دیگه نتونستم خودم کنترل کنم و گریه کردم و مامان جون فهمید چی شده و فرداش باهامون بیمارستان اومد.

اینجا حمام کرده بودی و داشتیم میرفتیم برای پانسمان.

(به خاطر اینکه دوستان از دیدن این عکس ماهان ناراحت شدن برداشتمش)

بعد از یک هفته بهتر شدی و دیگه پانسمان نمیشدی ولی باید لباس نخی میپوشیدی و تنت دایم باید چرب میشد. ولی گذشت عزیزم. انشاالله خدا شما و همه بچه ها از خطرات حفظ کنه .     آمین

دوستان ببخشید این خاطره بد ثبت کردم  ولی زبونم لال دوست نداشتم اون روزهای بدو هیچ پدر یا مادری تجربه کنه. ببخشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان دانیال
12 بهمن 91 0:32
سلام عزیزم بمیرم خاله چی شدی عسلم چشم خورده بچمون مامان هر روز واسش اسفند دود کنایشالا بهتر بشی ماهان جونم


سلام. چشم عزیزم.
مامان سارا
12 بهمن 91 10:36
تو رو خدا عکس ماهان رو بردار من تحمل ندارم . الهی من فدات بشم اون روزا رو خوب یادمه مامان منیره و بابا سعیدت خیلی عذاب کشیدن . ماهانم همیشه خوب باش.


خدا همه بچه هارو حفظ کنه.چشم خاله سارا