ماه منیر ما ماهانماه منیر ما ماهان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

ماه منیر من ماهان

چندی از روزهایی که گذشت

1391/11/4 0:44
نویسنده : مامان منیره
273 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام

روزهای بعد از عید برای تو خیلی بهتر بود چون شما با مامانی میرفتی پیاده روی، گردش و از همه مهمتر بابا سعید شبا شمارو میبرد بیرون خرید تا مامانی هم یک کمی به کاراش برسهآخ

هر موقع میرفتیم خونه مامان جون تو بغل دایی مجیدت تلویزیون تماشا میکردی و تا ساعتها صدات در نمی اومد.

تو بغل دایی مجید در حال تماشا تلویزیون

عزیز دلم عاشق این بودی که بشینی و کلی اسباب بازی دورت باشه و تو هم همه اونهارو با عشق تمام میخوردی.

14خرداد ماه به همراه خانواده خاله فاطمه و خاله فریده مامانی رفتیم ده هیو که بعد از کرج بود که خیلی هم خوش آب و هوا بود. وقتی صبح رسیدیم اونجا شما از اینکه تو ماشین همش تو بغل بودی خیلی خسته بودی منم برات ملحفه پهن کردم و رفتم تا برات صبحانه بیارم که وقتی برگشتم دیدم شما رو 4دست و پایی و داری تلاش میکنی که زانو های خوشگلتو به سمت جلو بکشی و با جیغ من تعجبهمه برای تماشا این صحنه آمدن و با کلی دستو هورا شمارو تشویق کردنتشویقهورا.

ماهان تو ماشین موقع رفتن، بچم داره رانندگی میکنه.

اولین باری که روی 4دست و پا ایستادی

آخرای خرداد ماه بود که من و شما 3روزی رفتیم کرج منزل خاله مامانی و حسابی خوش گذروندیم و خاله فریبا (دختر خاله مامان) هم از دونه دونه کارهای شما عکس و فیلم میگرفت. جیگر مامان هم چون تا یک سالگیش موهاشو کوتاه نکرده بود خاله مامانی براش سنجاق زد و شد دختر خانمچشمک

خیلی خوشگل خوابیدی عزیزم

جیگر طلا کریرتو خیلی دوست داشتی بیشتر اوقات توش مینشستی و تلویزیون تماشا میکردی. ولی وقتی این صحنرو دیدم به این نتیجه رسیدم که پسرم بزرگ شده و خودش داره میاد از توش بیرون که دیگه بعد از اون کریرت بایگانی شد.

داشتی میرفتی مهمونی که دیدم رفتی سر ساکت و کرمتو ورداشتی

عشقم من شما زیاد تو روروک نشستی ولی اولین باری که گذاشتمت توش خیلی برات جالب بود و هی داشتی تلاش میکردی ببینی چجوری میتونی باهاش حرکت کنی.

روروک سوار بزرگ

عزیزم وقتی میبردمت پارک از بازی کردن بچه های بزرگتر حسابی ذوق زده میشدینیشخند.

نشون دادن بازی های بچه ها

جیگرتو برم که هندونه دوست داشتی وقتی میخوردی آب دهنت ولو بود.خوشمزه

هندونه خور کوچک

این بین هم یعنی 12 مهر 1390 شمارو عمل کردیم. که اصلا خاطره خوبی نبود ولی تنها حسنی که داشت سلامت شدن شما بود. کام شما مادر زادی باز بود که خوشبختانه روی زیبایی شما اثر نزاشته بود که شما نتونستی شیر مامانی رو بخوری و لی با این عمل شما الان شکر خدا هیچ ممانعتی برای خوردن نداری خدارو شکر. (عکسی از اون روزها ندارم عزیزم)

امیدوارم هیچ بچه ای مریض نشه و گذرش به بیمارستان نیفته. خدا همه بچه های مریض هم شفا بده انشاالله.بای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان دانیال
6 بهمن 91 0:36
سلا مامان جون ماشالا پسر نفسی داری خدا حفظش کنه به ما هم سر بزن


سلام، خیلی ممنون، چشم.
مامان سارا
7 بهمن 91 10:21
الهی فدات بشم من جوجه